خیلی ناراحتم نمیدونستم با کی درد دل کنم بچه ها، کلی گریه کردم. امروز رفتم یه مرکز خرید تو شهرمون شلوغ هم بود. یه بیشعوری رد شد از کنارم به بدنم دست زد. خیلی چندشم شد، برگشتم فحشش دادم یکی هم زدم تو سرش بعد با آرنجش زد توی صورتم و فرار کرد. تا نگهبانا اومدن فرار کرد. مشخصاتش رو دادم ولی پیداش نکردم. حالم خیلی بده. منم نتونستم تحمل کنم همینجور جلوی سربازه اشک میریختم، بنده خدا نمیفهمید چکار کنه.
دلم میخواست با یکی حرف بزنم. ولی با همسرم روم نشد.
در حسرت دیدار پدری ب سر میبرم ک آخرین بار دستش توی دستم بود ولبخند روی لبش خشک شد ومنو تنها گذاشت .از وقتی رفت منم خندیدن رو فراموش کردم میشه برای شادی روحش ی صلوات بفرستی.سپاسگزارم
وقتی داد بزنن از خودشون دفاع کنن اون نره میبینه نمیتونه راحت دست بزنه به خانما یه وقت مردم میز ...
با عرض ادب، مخالف نظرتونم، بازم میگم مکان شلوغ محیط برای فرار بازه، حتی اون بی پدر اگه سرو صدا کنی سلاح سرد داشته باشه بخودت ضربه میزنی، مخصوصا پاساژا ک خوراک فرار کردنه
خب بنظرم همین بروی خودمون نیاوردنا باعث شده همچین آدمایی وجود داشته باشن و جرات داشته باشن. سریال ن ...
بدترین قسمتش اینکه ب آدم تهمتم میزنن میگن شاید تو ی کاری کردی ک اونم اونجوری کرده
خدا نگذره از کسی ک همچین کاری میکنه منم بچه بودم تو خط واحد ی مرد سن و سال دار باسنم رو میگرفت هرچی خودمو میکشیدم اونطرف تر باز ادامه میداد موندم چرا صدام در نمیومد خوب ک پیاده شدیم بعدش ب مادرم گفتم
ایراندختم،همواره دست در دست رنج و سختی و سردرگمی.... بدتراز رنج و سختی بود سردرگمی ....ک الحمدلله ب آرامش رسیدم، راه های زیادی رو رفتم راههای بعضا خطرناک با خیلیا همنشین شدم و عمرم رو باختم بد بودم بدحجابو بی دین بودم ، ب خودم میگفتم امروزی و روشن فکر!....اما انگار یکی نگرانم بود انگار یکی برام دعا میکرد توی خلوت خودش ...... انگار معجزه شد از سرگردانی نجات پیدا کردم و برگشتم ب آغوش امن خالق دیگه دلم نمیخواد روشن فکر باشم تو تایپکهای من از زندگیم میخونی از گذشته و حال و آرزوهای آینده ام از مباحث مذهبی ک دوستشون دارم از آقای غریبم از امام زمانم پس اگر حوصله اش رو نداری نیا و نخون و توهین نکن چون جوابت رو نمیدم و سختت میشه در ضمن هیچ دوستندارم آقایی توی تایپکهام حضور داشته باشه یا در خواست دوستی بده پس ورود اقایان ممنوع
منم با چادر مشهد بودم ببین آدم کثیف مریض به حجاب کار نداره تازه خیلیاشون حجاب فانتزی ذهنشون ب ...
اره .واقعا
دخترک له له کنان در حال رفتن به نانوایی بود .ادامسش رو تف کرد روی زمین .دم نانوایی دید اسکناسش نیست راه رفته را اینبار ارام برگشت روی زمین چشمش دنبال اسکناسش بود نزدیک ایستگاه اتوبوس اسکناس زیر پاشنه کفش خانمی بود ایستگاه شلوغ بود تا خواست جلو برود و به خانم بگوید پولم زیر پای شماس خانم سوار اتوبوس شد پول هم با کفش خانم رفت .اسکناس با ادامس به ته کفش خانم چسبیده بود 😐😐😐
ی سال محرم بود منم ۱۵سال داشتم حرم امام رضا ی مرده عین کنه از شلوغی جمعیت استفاده کرده بود هی خودشو بهم میمالوند تا میومدم ببینمش کیه روشو اونور میکرد انتر