خیلی ناراحتم نمیدونستم با کی درد دل کنم بچه ها، کلی گریه کردم. امروز رفتم یه مرکز خرید تو شهرمون شلوغ هم بود. یه بیشعوری رد شد از کنارم به بدنم دست زد. خیلی چندشم شد، برگشتم فحشش دادم یکی هم زدم تو سرش بعد با آرنجش زد توی صورتم و فرار کرد. تا نگهبانا اومدن فرار کرد. مشخصاتش رو دادم ولی پیداش نکردم. حالم خیلی بده. منم نتونستم تحمل کنم همینجور جلوی سربازه اشک میریختم، بنده خدا نمیفهمید چکار کنه.
دلم میخواست با یکی حرف بزنم. ولی با همسرم روم نشد.
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
اتفاقا خوب کاری کردی واکنش نشون دادی اون آشعال دیگه جرئت نمیکنه کرارش کنه یه مدت اونجا نرو ک یادت ب ...
قبلا هم برام اتفاق افتاده بود دوران دانشگاه داشتم میرفتم خونه. اون موقع تنها بودم و خلوت بود طرف هم مست بود منم جرات نکردم کاری کنم. ولی امروز جای شلوغی بودم. فقط کاش مردم یکم حمایت میکردن یه دقیقه نگهش میداشتن مامور میرسید. البته خب ملت هم میترسن.
منم همچين اتفاقي برام افتاده مرده دستمالي كرد بدنم خيلي بد و بشدت از پشت بدنم گرفت و كشيد …. ...
واای منم دقیقا روبه روی حرم امام رضا اتفاق افتاد مرتیکه خجالت نکشید
خدایا شکرت .من عاشق ائمه هستم ۵ سال پیش نیمه شعبان ولی همه جا جشن بود و حس خوب فهمیدم باردارم و خدا بهم پسرمو داد بعد از بارداری خارج از رحم و با فقط یک لوله خدا معجزه کرد واسم و امام زمان بهم عیدی دادن حالام روز مادر حضرت زهرا بهم عیدی دادن و فهمیدم دوباره باردارم وقتی که یک سال و نیم منتظر بودم و دکترا میگفتن با یه لوله شانس بارداری ۵۰ درصده خدا چیزیو بخواد میشه فقط بنظرم رمزش اینه که ناشکر نباشی حتی تو بدترین شرایط وقتی اولین بارداریم تو حرم امام رضا فهمیدم ناموفقه صدبار به خودم گفتم فقط شکر کن و ناشکری هم حالتو بد میکنه و هم شرایط و سخت تر الان فقط خداراشکر میکنم و زندگیمو سپردم به خودش با اینکه مشکلاتم زیاده (میشه واسه سالم بودن نی نیم صلوات بفرستین )
خدالعنت کنه ادم های مریضو. من با مامانم بودم یه موتور سوار مگه ولمون میکرد با چشاش ادمو میخورد صد دفعه دورمون چرخید جالبه هم من میترسم هم مامانم. فقط نفهمیدیم چجوری رفتیم از اون خیابون میزاشتی هموتجا میومد بغلت میکرد. تازه من چادری هم هستم