هنوز نمیدونستم باردارم عقب هم ننداخته بودم هنوز رفته بودیم مهمونی
سر نهار دیر رسیدیم برای ما سفره انداختن
فهمیدم اونا قبل ما با غذا شور خوردن ولی برا ما یادش رفت بیاره خالم
من دیگه اینو شنیدم عین دیوونه ها شدم
عین چی فقط میگشتم دنبال دبه شور تو آشپزخونه همه هم سرشون شلوغ بود هیچ کس محل نمیداد یعنی مردم و زنده شدم تا پیداش کردم و خوردم
بعدش هم درد زیر دل و کشاله ران داشتم و حس پریود شدن داشتم
اب دهنم هم زیاد شده بود
تا یه روز که عقب انداختم بی بی زدم مثبت بود