اونا ۲۰ساله ازدواج کردن ما۵ساله..شوهرم خیلی مجردی میرفت پیششون چون بچه ها برادرشو خیلی دوسداره..آخر هفته ها ک تعطیل بود از کارش بیشتر مواقع میرفت پیششون..بعد دیگه بعداز ازدواج رفت و آمدش خیلی کمتر شده میرفتیم ولی مثلا سالی سه الی چهار بار..بیشترم چون کار شوهرم سنگین شد ب شدت و خودمون بچه دار شدیم و واقعا گرفتار شدیم..بعد اینا هر سری مارو میبینن تیکه مینذارن ..یا میگن علی زن ذلیله یا یکم ک از لحاظ مالی پیشرفت کنیم پشت سرمون حرف میزنن یا حسودی میکنن یادمه تو قرعه کشی ایران خودرو برنده شدیم پارس تیوفایو..قبلش پژو داشتیم مسخرش میکردن ولی پارس رو برنده شدیم قهر کردن باهامون بی دلیل ..یا اون روز دختر برادرشوهرم ب شوهرم گفت تو عموی ما نیستی عموی مجید هستی..مجید اسم بابای منه..دختره عوضی۱۵ سالشه ..بخدا ما با خونه بابامم انچنان رفت و آمد نداریم از بس کار شوهرم سنگینه..بعد بابام چن روز پیش زنگ زد روگوشی همین برادرشوهرم ی کاری باهاش داشت بعد جواب نداد..دوباره سه چهار روز بعدش هم دوبار زنگ زد باز جواب نداد..دیگه برادرشوهرمم زنگی بهش نزد