2777
2789

هیچوقت نخواستم زندگی شخصیم رو برای کسی تعریف کنم ولی دیگه خب نتونستم نیاز داشتم لاقل یه نفر بدونه تو چه موقعیتی هستم و واقعا کی هستم اکه میخواین مسخره کنین بخاطر سنم یا هرچیزی بهتر اصا توجه نکنید

وقتی ۸ سالم بود فهمیدم مامان بابام همو دوست ندارن دعواشون گرفت بود و کار به کتک کاری کشیده بود. الان ۱۵ سالمه و مامانم و بابام  نزدیک ۷.۸ ماهی میشه از هم جدا شدن اصلا نمیفهممشون اونا که همو نمیخواستن اونا که موقعیت خوبی نداشتن چرا بچه دار شدن؟

بابام روزی که دعواش شد با مامانم وسط بحث برگشت به من گفت تو هم میخوای پیشت مامانت بمون نمیخوای برو بمیر قشنگ صدا شکستن قلبم و شنیدم درد اینجا بود تا همتن دیروز دختر بابایی بودم که از گل کمتر بم نمی‌گفت همین چند روز  بدترش مامانم بود که وقتی گریم گرفت برگشت گفت پاشو خودتو جمع کن انگار مامان بابا مهندسش جدا شدن :)

راستش الان هیچکدومشون دوست ندارم رفتار خودبمم باهاشون بخاطر اینکه خوب میدونم هنو به مامانم لاقل برای بزرگ تر شدن احتیاج دارم شاید عوضی بنظر بیام ولی رفتاری که من هر روز دارن با من رو شاید هرکس دیگه بود خودشو کشته بود بعد طلاق مامان بابام زندگیمون تقریبا مث قبل بود بابام قبلا هر ماه چند روز میومد خونه الان اصلا نمیاد تنها فرقش اینکه که 


من الان دیگه دختر نانازی نیستم وظیفه خونه داری رو من دارم مامانم کار میکنه (من دوتا داداشم دارم همسنیم)داداشام با بابام در رفت و آمدن بعضی وقتا هم کمک دست مامانم 

من تا وقتی همینجوری مرتب درسام رو بخونم کارا خونه رو انجام بدم و سرم تو گوشی نبرم کارم ندارن یجورایی انگار نامرئی ام نه صحبت میکنم با افراد خانواده نه اونا با من کاری دارن 

ولی تا یکم از آیت روال خارج میشم  تبدیل میشم به مفت خور خانواده  از اونور داداشم هر روز کتکم میزنه مامانم عین خیالش نیست از اونور تا کوچکترین خواسته ای واس من پیش میاد مامانم اصلا به حرفم نمیکنه 

توی مدرسه هم تقریبا بچه آرومی ام با چندتا لز همکلاسی هام یکم صمیمی هستم ولی خب هیچوقت تاحالا رفیق نداشتم  تو زندگیم کلا دوبار سعی کردم با کسی دوست باشم اولی دختر داییم بود که وقتی داشتم تو چت باهاش دردو دل میکردم گوشی رو داده بود دست مامانش  فهمیدم کلا از زندگیم حذفش کردم الان کلا خیلی وقته ندیدمش یکی دیگه هم همکلاسیم بود که با اون نتها خانوادم نمیذاشتن برم بیرون (معتقدن دختر نباید از خونه بره بیرون مامانم وقتی همسایمون منو واس اولین بار دید پرسید عه تو دختر داری ذوق کرد:))))

داشتم میگفتم آره بیرون هم که نمی‌رفتم باهاش و تازه این‌یکی خودش مشکلات روحی روانی داشت هرچقدرم سعی کردم مث دوست کنارش باشم دیدم  نه خانم کنگر خورده لنگر انداخته زندگی به اون خوبی مامان بابا عاشق معشوق از لحاظ دوست پسر  تیپ از هفت دولت آزاد درس مشق  پر  جوراب بشور مامانی باز داره چس میونه دست خت میندازه اعصابم خورد شد اینم حذف شد 

 چند وقت پیش با یه پسر آشنا شدم چت میکردم تو روبیکا داداشام فهمیدن حسابم رو حک کردن پسره رو فش کش کردن من الان جرعت ندارم طرف روبیکا برم 

مامانمم عین خیالش نیست واقعا دیگه اعصاب ندارم تا الان دوبار سعی کردم با قرص خودکشی کنم یه بار تو مدرسه زنگ ورزش بود که چیزیم نشد یه بار هم خونه بودم رو مبل بیهوش شدن بقیه فک کردن خوابم فرداش خودم بیدارشدم هیچکی حتی متوجه هم نشد  از همه بیشتر رفتار داداشام داره اذیتم میکنه کتکم میزنه  بعد چند دقیقه دراز کشیدم از بدن درد میاد میگه بت خوش گذشت؟

اونم از اون یکی که دوست دختر نداره میاد هی منو بوس میکنه میره رو اعصابم دیگه انش دراومده دلم میخواد برم از پشت بوم مدرسمون برم خودمو پرت کنم پایین :)


نمیدونم تا آخر خوندین یا نه خیلی طولانی شد 

 رو دلم مونده بود واقعا کسی رو نداشتم بش بگم اگه خوندی ممنون البته تشکر کردن نداره همچین چیزی :


متناسب با سنت شرایطت سخته .

و تنها کاری که در حال حاضر باید انجام بدی

اینه که به فکر خودت ، درس و آیندت باشی

البته اگه دوست داری از این‌موقعیت رها بشی 

               " از آن ها که تسلایشان می دادم                 ‌‌‌‌‌                                غمگین تر بودم ..."

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

بنظرم تنها راحت اینه بشینی درست رو بخونی یه رشته خوب بیاری و از خانواده ات جدا بشی موقعیت خیلی سختیه ولی از نوشته هات معلومه دختر قوی هستی الان تو حساس ترین موقعیت هستی برنامه مستقل شدنت رو از همین الان بریز

عزیزم همه رو خوندم 

خیلی ناراحت شدم 

حق داری والا 

اگه من باشم به خودم میچسبم 

در مورد برادرت به مادرت بگو بوسم میکنه خوشم نمیاد 

حتما بگو 

بعد به فکر خودت باش فقط 

به کسی فکر نکن چیکار میکنن نمیکنن 

تو حتما یه نشانه ای 

تو برای یه چیز عالی آفریده شدی 

قراره یه کار بزرگی انجام بدی 

قراره خوشبخت بشی 

این جور سختیها و مشکلات بدترش برا دیگرانم هست 

دوستها کامل نیستن 

هر دوستی یه ایراداتی داره بدون در نظر گرفتن ایرادات میتونی با اطرافیان باشی 

ولی همگام با اون ایراد نشی 

به بچه م فکرمیکنم،به حس بارداری ، حس شیر دادن به یه تیکه از وجودخودت و عشقت ، حس نفس کشیدن های ریز ریزش تو بغلم خیلی اوقات تو درونم حمل میکنم . با خودم میگم خدایا میشه من بچه خودم رو ببینم!  🌷   دوستان گلم این امضای من بود سالها ...بعد معجزه خدا رو دیدم دلتون خواست سر بزنید به تاپیک خاطره زایمانم ...امیدوارم خدا به هر کس دلش میخواد به حکمت و مصلحت خودش ببخشه...🥰 برای شفا و سلامتی پسرم دعا کنید لطفا سپاس❤️

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز