پدر شوهرم زنگ زد رو گوشیم جواب ندادم شوهرم جواب داد قبلش گفتم جواب نده راستش بچها دخترم مریض وقت نکردم خونه رو تمیز کنم جارو برقیم هم سوخت آشپزخونه هم کلیی ظرف نشسته داشتم .. پدرش گفت خونه این میخوایم بیایم پیشتون اونم حتی نگاه بمن نکرد گفت آره منم یکم بحث کردم از خونه زدم بیرون بهم گفت میان خونه پسرشون گفتم باشه با پسرشون تنهاشون میزارم .....چرا مردا عقل ندارن خداااااا
حالا آرمین کیه که تو صفحه کیبوردت اسمش انقد نوشتی سیو شده 😅😅😅
با آمدنت هستی من کامل شد❤️جادوی طلسم دیوها باطل شد❤️در نقش فرشته انتخابم کردند❤️خندیدی و سوره ی علق نازل شد❤️من ریخته ام در رگ تو شیره ی جان❤️هی چرخ بزن در من و دل را بتکان❤️این همنفسی چه حس و حالی دارد❤️در پیکر من دو قلب دارد ضربان❤️انگار که من آدم دیگر شده ام❤️در نقش جدید مهربان تر شده ام❤️امروز تمام سخت ها آسانند❤️می گفت فرشته ای که مادر شده ام!
بد کردی رفتی بیرون من بودم ظرفا رو میزاشتم تو کابینت همه لباسای وسط اتاقم میریختم حموم درش رو ...
برگشتم خونه با خودم شیرینی گرفتم اومدم.... اتاق ها مرتب بودن سالن هم چیزی توش نبود فقط کوسن ها ریخته بودن شوهرم جمع کرده بود ولی آشپزخونه رو ظرفا رو جمع کرد گذاشت تو تراس ...منم اومدم اونا رسیده بودن گفتم کاش یکم زودتر زنگ میزدین برا شام ....بعد گفتم جارو برقیم خراب شده بچه هم مریض بود امروز خیلی اذیت شدم... پذیرایی کردم الانم نشستن
برگشتم خونه با خودم شیرینی گرفتم اومدم.... اتاق ها مرتب بودن سالن هم چیزی توش نبود فقط کوسن ها ریخته ...
چقدر انرژی مثبت انتقال دادی عزیزم .چقدر خوشحالم که اشتباهت رو با درایت و عقلانیت جبران کردی هر چند که اشتباهی صورت نگرفت ممنون خدا خیرت بده که اطلاع دادی
معبودم ... 🤲ای راهگشا در تاریکی ها...با کلید اجابتت ...قفل های درونم را باز کن...با تو که باشم، در جاده های تردید،...دستان توانای تو را میبینم ...قلبم در آسمان عشقت ...به پرواز در می آید واز شراب شیرین عرفانت مینوشم ..با تو در آغوش کرامتت ...ساکن میشوم ...با تو هیچ جاده ی پر پیچ و خمی وجود ندارد ...با تو دلم به عطر یاس های برکتت معطر میشود ...تو در جاده های خشکسالی ...تشنگی ام را به برکت نگاهت سیراب میکنی ...خدایا ! هر لحظه شکرت که کنارم هستی و مرا به غیر از خود وا نمیگذاری .
واقعا خوشحال شدم گلم، 🥰خدا آرامشتو بیشترکنه آن شاءالله، زندگیتون سراسر خوشبختی، بچتم همیشه سالم، ال ...
بخدا سه هفتس دخترم مریضه سرما خورده یعنی فقط دستمال دستمه خوبم نمیشه دیگه واقعا دست تنهام تو این حال دلم نمیخاد مهمون هم داشته باشم...به شوهرم گفتم من رفتم شیرینی بخرم الان اومد بهم گفت ببخشید حق با توهه من حواسم نبود خونه بهم ریختس
چقدر انرژی مثبت انتقال دادی عزیزم .چقدر خوشحالم که اشتباهت رو با درایت و عقلانیت جبران کردی هر ...
ممنون از شما که منو آروم کردین واقعا ی لحظه به خودم گفتم چرا باید همیشه مرتب باشی ول کن برو خونه زود برگشتم چون با ماشین رفتم بیرون شوهرمم شیرینی دید دستم گفتم یهویی زنگ زدین دیگه من گفتم زود برم ی شیرینی چیزی بخرم بیارم چون میوه و اینا داشتم اونام گفتن چرا زحمت کشیدی و این حرفا