2777
2789
عنوان

از خونه زدم بیرون

| مشاهده متن کامل بحث + 1434 بازدید | 95 پست

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

جالبش اینه خودش ن خواهر شوهرشو راه داده خونه ن برادر شوهراش  سی ساله قطع رابطه کرده با طایفه ش ...

حتما اعتقاد داره خودش خوبه برای شما  اونا مشکل داشتن نمیشد باشون رابطه داشت.مثل مادرشوهر من هرکار وحرفی میخواد میزن بعد میگه من خوبم مادرشوهر بد ندیدی

چ جالب نوشتم آرمین ناراحته نیاد🤣🤣🤣

حالا آرمین کیه که تو صفحه کیبوردت اسمش انقد نوشتی سیو شده 😅😅😅

با آمدنت هستی من کامل شد❤️جادوی طلسم دیوها باطل شد❤️در نقش فرشته انتخابم کردند❤️خندیدی و سوره ی علق نازل شد❤️من ریخته ام در رگ تو شیره ی جان❤️هی چرخ بزن در من و دل را بتکان❤️این همنفسی چه حس و حالی دارد❤️در پیکر من دو قلب دارد ضربان❤️انگار که من آدم دیگر شده ام❤️در نقش جدید مهربان تر شده ام❤️امروز تمام سخت ها آسانند❤️می گفت فرشته ای که مادر شده ام!
 بد کردی رفتی بیرون من بودم ظرفا رو میزاشتم تو کابینت همه لباسای وسط اتاقم میریختم حموم درش رو ...

برگشتم خونه با خودم شیرینی گرفتم اومدم.... اتاق ها مرتب بودن سالن هم چیزی توش نبود فقط کوسن ها ریخته بودن شوهرم جمع کرده بود ولی آشپزخونه رو ظرفا رو جمع کرد گذاشت تو تراس ...منم اومدم اونا رسیده بودن گفتم کاش یکم زودتر زنگ میزدین برا شام ....بعد گفتم جارو برقیم خراب شده بچه هم مریض بود امروز خیلی اذیت شدم... پذیرایی کردم الانم نشستن 


الان که دقت میکنم عقل شما از همسرتون کمتره بچه مریض رو گذاشتی تو خونه که مهمون خونه کثیفت رو نبینه؟ ...

اومدم خونه از همسرم ناراحت شدم آخه برگشت بهم گفت میان خونه پسرشون گفتم باشه بیان ولی نه اینطوری نه بدون هماهنگی الان خونم پذیرایی کردم نشستن 

برگشتم خونه با خودم شیرینی گرفتم اومدم.... اتاق ها مرتب بودن سالن هم چیزی توش نبود فقط کوسن ها ریخته ...

چقدر انرژی مثبت انتقال دادی عزیزم .چقدر  خوشحالم که اشتباهت رو با درایت و عقلانیت جبران کردی هر چند که اشتباهی صورت نگرفت ممنون خدا خیرت بده که اطلاع دادی 

معبودم ... 🤲ای راهگشا در تاریکی ها...با کلید اجابتت ...قفل های درونم را باز کن...با تو که باشم، در جاده های تردید،...دستان توانای تو را میبینم ...قلبم در آسمان عشقت ...به پرواز در می آید واز شراب شیرین عرفانت مینوشم ..با تو در آغوش کرامتت ...ساکن میشوم ...با تو هیچ جاده ی پر پیچ و خمی وجود ندارد ...با تو دلم به عطر یاس های برکتت معطر میشود ...تو در جاده های خشکسالی ...تشنگی ام را به برکت نگاهت سیراب میکنی ...خدایا ! هر لحظه شکرت که کنارم هستی و مرا به غیر از خود وا نمیگذاری .
واقعا خوشحال شدم گلم، 🥰خدا آرامشتو بیشترکنه آن شاءالله، زندگیتون سراسر خوشبختی، بچتم همیشه سالم، ال ...

بخدا سه هفتس دخترم مریضه سرما خورده یعنی فقط دستمال دستمه خوبم نمیشه دیگه واقعا دست تنهام تو این حال دلم نمیخاد مهمون هم داشته باشم...به شوهرم گفتم من رفتم شیرینی بخرم الان اومد بهم گفت ببخشید حق با توهه من حواسم نبود خونه بهم ریختس 

چقدر انرژی مثبت انتقال دادی عزیزم .چقدر  خوشحالم که اشتباهت رو با درایت و عقلانیت جبران کردی هر ...

ممنون از شما که منو آروم کردین واقعا ی لحظه به خودم گفتم چرا باید همیشه مرتب باشی ول کن برو خونه  زود برگشتم چون با ماشین رفتم بیرون شوهرمم شیرینی دید دستم گفتم یهویی زنگ زدین دیگه من گفتم زود برم ی شیرینی چیزی بخرم بیارم چون میوه و اینا داشتم اونام گفتن چرا زحمت کشیدی و این حرفا

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز