من واقعا عذاب میکشم توی این دنیا فقط همسرمو دارم
نه خواهری نه برادری مادرم فوت کرده و پدرم هم ازدواج کرده درگیر زندگی خودشه
خب هردو ما شاغلیم من تا میرسم همه جارو مرتب میکنم غذامم اماده میکنم دیگه همسرم که میاد شام میخوریم و بعد چای و فیلم
واین روتین ثابت زندگی ماهست همیشه من حرف میزنم واون گوش میده شاید بعد ده دقیقه یه جواب خیلی کوتاه بده
این خصلتش خیلی عذابم میده حتی راجع به اینده هم حرف میزنم چیز خاصی نمیگه
مثلاً راجع به پدرشدن هیچ ذوقی نداره و کاملا خنثی هست
واین مسأله باعث شده بشدت احساس تنهایی کنم چندبارم راجع بهش صحبت کردم اما تلاشی نمیکنه یکذرع تغییر کنه