2777
2789
عنوان

مهمونی......

361 بازدید | 39 پست

دیشب یکی از دوستامون مارو دعوت کرده بودن خونشون برای شام برای اولین بار بود میرفتیم خونشون وضع مالیشونم خوبه چون اولین بار بود گفتیم دست خالی نریم یه جعبه شیرینی هم گرفتیم رفتیم خانومش بعد یه ساعت یه چایی آورد ساعتای ۱۱ و نیم بود آوردن سفره انداختن دیدیم شام نیمروی😐😐 پذیراییشون فقط چای بود شامشونم نیمرو حتی خیار و گوجه هم درکنارش نزاشته بودن😐بعد تازه سر سفره خانومش جوری رفتار میکرد که انگار ما نخورده ایم😐

درسته آدم برای خوردن نمیره مهمونی ولی خب با این پذیراییشون آدم احساس معذب بودن میکرد😂😂😂

خب آخه چه کاریه دعوت نکن اگر توان پذیرایی نداری 

زنده باد اشتباهات من...که بی‌پروا بهت گفتم دوستت دارم وُ تو رَم کردی... که خلافِ نظرِ خانواده رفتم دنبال علاقه‌م و بعد با مغز خوردم زمین وُ برگشتم وُ از صفر شروع کردم که شب امتحان نشستم فیلم دیدم و رفتم چرخیدم الکی وُ بعدش گند زدم. که بی‌حساب کتاب پولامو خرج کردم وُ خوردم به یه پیسیِ سنگین.که گفتم رفیقمه،از گوشت و پوست و خون گذاشتم براش اما همون آدم با پوستی که از من کَندن واسه خودش پیراهن دوخت...ببین هر طوری دلت می‌خواد قضاوتم کن. اما تو چه میدونی من اون لحظات چقدر زندگی کردم!زنده باد اشتباهات من. که توی تنهایی بغلشون می‌کنم. یه بغلِ محکم... اونا سهم منن از زندگی. من اون لحظات احساس زنده بودن داشتم. میفهمی؟؟؟؟؟؟

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

واقعیه؟ 

آره بخدا برگشتنی تصمیم گرفتیم دیگه خونشون نریم بخدا همه شوک شده بودیم احساس میکردیم دوربین مخفیه قراره شام اصلی رو بعدش بیارن😐😐

زنده باد اشتباهات من...که بی‌پروا بهت گفتم دوستت دارم وُ تو رَم کردی... که خلافِ نظرِ خانواده رفتم دنبال علاقه‌م و بعد با مغز خوردم زمین وُ برگشتم وُ از صفر شروع کردم که شب امتحان نشستم فیلم دیدم و رفتم چرخیدم الکی وُ بعدش گند زدم. که بی‌حساب کتاب پولامو خرج کردم وُ خوردم به یه پیسیِ سنگین.که گفتم رفیقمه،از گوشت و پوست و خون گذاشتم براش اما همون آدم با پوستی که از من کَندن واسه خودش پیراهن دوخت...ببین هر طوری دلت می‌خواد قضاوتم کن. اما تو چه میدونی من اون لحظات چقدر زندگی کردم!زنده باد اشتباهات من. که توی تنهایی بغلشون می‌کنم. یه بغلِ محکم... اونا سهم منن از زندگی. من اون لحظات احساس زنده بودن داشتم. میفهمی؟؟؟؟؟؟

برن بمیرن بابا.

وقتی مهمون دعوت میکنم ک توان مالی وجسمی داشته باشم در شان میزبان ومیهمان درست پذیرایی کنم.

باهاشون رفت وآمد نکنید.

در حسرت دیدار پدری ب سر میبرم ک آخرین بار دستش توی دستم بود ولبخند روی لبش خشک شد ومنو تنها گذاشت .از وقتی رفت منم خندیدن رو فراموش کردم میشه برای شادی روحش ی صلوات بفرستی.سپاسگزارم
نکنه با شوهرش لج کرده ک چرا شما رو دعوت کرده

خانومه خودش زنگ زده بود تازه کلی اسرار که تو رو خدا بیاین خوشحال میشیم و فلان

زنده باد اشتباهات من...که بی‌پروا بهت گفتم دوستت دارم وُ تو رَم کردی... که خلافِ نظرِ خانواده رفتم دنبال علاقه‌م و بعد با مغز خوردم زمین وُ برگشتم وُ از صفر شروع کردم که شب امتحان نشستم فیلم دیدم و رفتم چرخیدم الکی وُ بعدش گند زدم. که بی‌حساب کتاب پولامو خرج کردم وُ خوردم به یه پیسیِ سنگین.که گفتم رفیقمه،از گوشت و پوست و خون گذاشتم براش اما همون آدم با پوستی که از من کَندن واسه خودش پیراهن دوخت...ببین هر طوری دلت می‌خواد قضاوتم کن. اما تو چه میدونی من اون لحظات چقدر زندگی کردم!زنده باد اشتباهات من. که توی تنهایی بغلشون می‌کنم. یه بغلِ محکم... اونا سهم منن از زندگی. من اون لحظات احساس زنده بودن داشتم. میفهمی؟؟؟؟؟؟
مگه میشه  من دیشب دوتا مهمون داشتم از رفاقا هستن بشدت رفت و آمد داریم ولی بازم یه عالمه تدارک ...

تازه ما اگه مهمون سرزده برامون بیاد مثلا چیزی برای پذیرایی نداشته باشیم و با خودشون شیرینی آورده باشن حداقل همون شیرینی خودشونو میاریم براشون با چایی بخورن ولی اینا اینجوری..... اصلا تعجب داشت 

زنده باد اشتباهات من...که بی‌پروا بهت گفتم دوستت دارم وُ تو رَم کردی... که خلافِ نظرِ خانواده رفتم دنبال علاقه‌م و بعد با مغز خوردم زمین وُ برگشتم وُ از صفر شروع کردم که شب امتحان نشستم فیلم دیدم و رفتم چرخیدم الکی وُ بعدش گند زدم. که بی‌حساب کتاب پولامو خرج کردم وُ خوردم به یه پیسیِ سنگین.که گفتم رفیقمه،از گوشت و پوست و خون گذاشتم براش اما همون آدم با پوستی که از من کَندن واسه خودش پیراهن دوخت...ببین هر طوری دلت می‌خواد قضاوتم کن. اما تو چه میدونی من اون لحظات چقدر زندگی کردم!زنده باد اشتباهات من. که توی تنهایی بغلشون می‌کنم. یه بغلِ محکم... اونا سهم منن از زندگی. من اون لحظات احساس زنده بودن داشتم. میفهمی؟؟؟؟؟؟
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز