میگم بخداعین خیالش نیست نمیدونم ازعمدانجام میده نمیدونم چه مرگشه بدبختی هم اینجاست که شوهرم گرمایی شدید میریم اونجاتوبگواون دیوارای خونه به صدادرمیان ولی شوهرم هیچی نمیگه سکوت مطلقه من عقدبودم انقدرگرمم بودافتاده بودم روخونریزی خونه مادرشوهرم رفته بودم تاچهل روزبعدش بندنمیشد اگه هم شوهرم کولرودوباره روشن کنه میگه این کولراهمشون مریضیه الان سرتون دردمیگیره الان نم میره تواستخووناتون اونوقت خودش میره توحمام بدون سوتین وپیراهن میادبیرون وسینه های خوشگلشوبه نمایان میذاره یکساعت همینجورچرخ میخوره توخونه دوساعت بعد دوباره میره حمام همونجور☹☹☹