صبح چشماشو باز میکنه شروع میکنه حرف زدن تا وقتی بخوابه وقتایی سرکاره خونه آرومه وقتی خونه هست یک لحظه صداش قطع نمیشه از هر کار که بیرون خانه سرکار کرده از خاطره های بچگیش سربازیش از کارای مردم همکاراش دوستاش زناشون آخ که سرم دود میده نگاه بهش نمیندازم اصلا همراهی نمیکنم از صورتم معلومه که مشتاق نیستم ولی حرف حرف حرف حرف میزنه حالم بهم میخوره میگم ساکت تا سرم اروم شه اخباری چیزی ببینیم پنج دقیقه دهنش میبنده میگه اها راستی..دو روز خونه نبود آرامش داشتم چی کنم حرف کم بزنه