اتاق منم شلوغه و ترسناک طوریه و تاریکه
بعضی وقتا حس میکنم یکی کنار گوشم داره نفسمیکشه
چیز میزم تو خونمون زیاد گم میشه
اینم بگن چند سال پیش مامان و بابام تا پای طلاق رفتن سر هیچ ووضعمون افتضاح بود
لای جرز سنگای توی حیاط یه برگه دعا پیدا کردن
بردیم گفتن اینو بندازین تو آب
بعد از اون همه چیز اوکی شد تو خونمون