سلام دوستان
منوهمسرم ازدواج مجددمون همسرم ی پسر۱۳ساله دارع ک باخودمونه پیش مادرش نمیرع بقول خودش ازش بدش میاد
من الان باردارم استراحت مطلقم چون سقط داشتم ی سری مشکلات دیگ بعدهرروز مادرشوهرم میاد هی میگ من ۱۰تازاییدم مث تونبودم کلی کارمیکردم خلاصه مخ منو تا ...نمیرع
بعداون روز ازتو حیاط شوهرم میوه چید ۳تاداد پسرش ۳تااورد واس من بعدپسرش هی میگف بابا بدع ب من اونم میگف تو داری نمیدم بعدبازشوهرم گف بیا یکی دیگ بگیر بچش گف ن نمیخام لج بازی میکرد بد رفتار میکرد یهو شوهرم گف کوفت بخور
البته کلا پسرم شوهرم شوخی میکنن میخندن
مادرشوهرم روی پله بود ب شوهرم جلو مامانم گف اونی ک مبیری بخورع کوفت بخور مگ اون بچه فک کردی چیه بدردت نمیخورع پسرت ک بدردت میخورع خلاصه کلی منت دیگ گذاشت 😑بعدمن ۱۵روز بیرون نرفتم حتی توی حیاط اون لحظه توی خونه مادرشوهرم پیش پدرشوهرم بودم چون دلم براش تنگ شده بود رفتم دیدنش
واقعا ازش ناراحتم تاهرچی میشه میاد هی میگ من ۱۰تازاییدم اخ نگفتم یا میگ این بچه بدرد نمیخورع خب بچم ناراحت میشم🥲💔همش میگ ما کلی نوه داریم دیگ نمیخاییم همینا بسه😔