وقتی زنش درخواست طلاق داد خیلی ناراحت شدیم،ولی انقدر مسائل پیش اومد که دیگه دعا میکردیم زودتر جدا شن تموم شه،روز محضر هم ناراحت بودیم ولی یکی دو ساعت همین که داداشم اومد خونه ناراحتی ما تموم شد ولی خودش یکی دوماهی گرفته بود کمکم بهتر شد
خانومش اول درخواست طلاق نداد اول گفت عروسی میخوام چون توافق کزده بودن عروسی نگیرن...گیر داد عروسی میخوام بعد یکی دوماه داداشم و راضی کردیم گفت اوکی میگیرم رفتن تالار رزرو کردن برای چند ماااه دیگه لباس عروس خریدن،باز خانومش گفت نه عروسی نمیخوام...دوباره گفت من نمیام تهران داداشم گفت من کارم تهرانه سخته برام بیکار میشم یکسال دوید تا کارش و جور کرد رفت شهر زنش خونه رهن کرد با خرج خودش نقاشی کرد کابینت کرد گفت جهیزیه رو بیار دختره گفت نه بریم تهران...باز برگشتن نگتهران دختره گفت جهیزیه ندارم بخر...داداشم داشت وسیله میخرید که دیگه دیدن نه این کوتاه بیا نبست ۳ساله هر سازی میزنن میرقصه دختره گفت منصرف شدم نمیخوام باهات زندگی کنم طلاق بده...یه دو سالی هم لج و لجبازی داداشم که طلاق نمیدم باید بیای سر زندگی اونم مهر اجرا گذاشت همین که داداشم راضی شد طلاق بده گفت پشیمون شدم میخوام زندگی کنم...یعنی عقد اینا ۷سااااال طول کشید چون خانوم نمیدونست با خودش چند چنده هم داداشمو دوست داشت هم خواهر مادرش پرش میکردن لیاقت تو بیشتره طلاق بگیر با یکی دیگه ازدواج کن،در آخر ۵۰میلیون گرفت و طلاق گرفت