امروز بابام خونمون بود
دیدم پیراهنش کثیفه گفتم یدونه از پیراهن های شوهرمو بپوش تا بشورمش
بابام مجردی واسه کار اومده
گفتم لباسو لازم نداری امانتی بدمش جلو بابام دوبار پرسیدم جواب نداد
بار سوم گفت خیلی حرف میزنی
ن نمیپوشم
بابامم گفت دستت درد نکنه همین پیراهن چرک خودم بهتره