سلام بچها .. خونم طبقه بالای مادرشوهرمه .. همیشه در خونه شو تا تهش باز میذاره که ببینع من کجا رفتم واومدم یا کی اومده خونم ... جرات ندارم یه مهمون دعوت کنم آمار همه چیمو داره ... پارسال بهش گفتیم در خونتو ببند که ما راحت باشیم ماهم حریم خصوصی داریم خب ... اما گرما رو بهونه کرد و قبول نکرد ... بچها خیلی سختمه .. بدم میاد تحت نظرباشم ...مامان بابام سر همین قضیه زیاد نمیان خونم ، میگن ما خجالت میکشیم از جلو خونه اونا ردشیم 😥😥😥بنظرتون چه کنم ؟
تنها راهش فرار ازونجا هست حتی ب قیمت مستاجر شدن حتی به قیمت کمتر لباس پوشیدن و مهمونی رفتن من بودم ...
عزیز دلم با اینکه من حتی واسه عیدمم یه چیز درست حسابی نخریدم و خیلی قناعت میکنیم .. ولی بازم نمیتونیم جابجا شیم برادرشوهرم سرمون کلاه گذاشت و باعث شد از زندگی عقب بیفتیم
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
خیلی برام سخته .. اتفاقا زنگ زدم مشاور هم همینو گفت ، ولی من توانشو ندارم
باتکرار و تمرین بمرور و یواش یواش
تو عید قربان،توسط شوهرم قربانی شدم...تو شوک هستم انگار خوابم و منتظرم بیدار شم ولی میدونم که خواب نبود 😔💔از خدا میخوام کمکم کنه بتونم تحمل کنم این اتفاق شوم و کثیف رو بماند به یادگاری1402/4/8
عزیز دلم با اینکه من حتی واسه عیدمم یه چیز درست حسابی نخریدم و خیلی قناعت میکنیم .. ولی بازم نمیتونی ...
چکارکرد برادر شوهرت؟
تو عید قربان،توسط شوهرم قربانی شدم...تو شوک هستم انگار خوابم و منتظرم بیدار شم ولی میدونم که خواب نبود 😔💔از خدا میخوام کمکم کنه بتونم تحمل کنم این اتفاق شوم و کثیف رو بماند به یادگاری1402/4/8
ما دو تا ساختمون تو یه حیاط بود از پنجره رفت وامد وچکمیکرد کار همیشگیش بود کاریش نمیشد بکنم
ولی دراخر قطع رابطه و جدایی شد الان خندم میگیره ب اون روزا
تو عید قربان،توسط شوهرم قربانی شدم...تو شوک هستم انگار خوابم و منتظرم بیدار شم ولی میدونم که خواب نبود 😔💔از خدا میخوام کمکم کنه بتونم تحمل کنم این اتفاق شوم و کثیف رو بماند به یادگاری1402/4/8
حالا من خواهرششوهر همسایه م هست خودش و شوهر و بچه هاش انگار همش تو کوچه ان تمام آمار ما رو مو ب مو به مادرشوهرم و بقیه خانواده میگه من برام مهم نیست ولی شوهرم حرص میخوره خیلی میگه دوس دارم برم چادر بزنم ولی اینجا نباشم .
بهشوهرم پیشنهاد داد تو کار ارزدیحیتال سرمایه گذاری کنه ،شوهرمم بدون اینکه به من بگه دویید رفت همه سرمایه شو به باد داد تا مدتها نسبت به شوهرم دلسرد بودم سر این موضوعات