دلم گرفته شدید چقد من ساده و احمق بودم ،شدیدا نیاز دارم بیاین باهام حرف بزنید،اوایل ازدواجمون شوهرم زیاد با دوستاش میرفت بیرون یبار اخر هفته بیرون بودن من هررر چی زنگ میزدم شمارش مشغول بود بعد ک اومد گفتم با کی این همه حرف میزدی گفت ببین ممد دوست دختر داره با شماره خودش اگه زنگ بزنه زنش میفهمه واسه همین گوشی منو گرفته،بعد من یه تیکه کلام دارم همیشه به شوهرم میگم عزیزک ،یبار گوشیشو برداشتم دیدم به یکی پیام داده عزیزک کجایی ،این همون شماره بود ک خودش میگفت دوست دختره ممده ،چرا من اونقدر خر بودم ک باور کردم چرا من اینقدر ساده بودم ،دلم بحال سادگیم میسوزه