مامانم وقتی که منو باردار بوده ، پدرم مجبور بوده یه سری سفر کاری به شهر های دیگه داشته باشه ...
مامانم گاها پنج روز ممکن بوده تنها باشه ..و خودشو با دیدن فیلم. سرگرم میکرده که نترسه
یه شب که جلوی فیلم خوابش برده بوده ، وقتی بیدار میشه
متوجه یه سری زمزمه های نا واضح صدای زنونه توی اتاق خواب میشه ...بشدت میترسه و تا خود صبح زیر پتو اشک میریزه( بمیرم واسش)
و چند شب این تکرار میشه تا وقتی که سفرای بابام تموم میشه و برمیگرده و بعد اون دیگه این چیزا تکرار نمیشه..