تو عقدیم چند وقت دیگه عروسیمونه
پارسال کلی دعوا کردیم از بی تجربگی مون بود...سر مسائل خیلی ساده...و خانواده هامون میفهمیدن
بعد از اونم من محبتم کم بود...اونجوری که تازه عروسا مثل پروانه دور شوهرشون میگردن نبودم
ولی خب دعوا هامون خیلی کمتر شد
از طرفی شوهرم یه سری تو مخیا برام به وجود میاره که اوایل کمتر حساس بودم ولی وقتی زیاد تکرار شد دیگه الان خیلی حساسم روشون...مثلا کارا رو خییییییلی شدیدا پشت گوش میندازه....یا دوست داره رفتار لاتی کنه و فحش بده فکر میکنه اینجوری بامزه تره.. من از اینجور شخصیت بدم میاد
از یه طرف دیگه چون من زیاد بهش گیر دادم و محبت نکردم اونم محبتش کم شده
بعد بهش میگم خیلی از هم دوریم هرکدوممون تو دنیای خودش زندگی میکنه...بیا بیشتر باهم حرف بزنیم به هم نزدیک تر بشیم...ولی اون فقط صبح تا شب کار میکنه..بعضی وقتا ۵ دقیقه هم برام وقت نمیذاره...واسه حرف زدن که ماهی ۵ دقیقه هم وقت نمیذاره
جدیدا خیییییلی بهش غر زدم به هر بهونه ای بهش گیر دادم بیشتر از یه ماهه اصلا روی خوش بهش نشون ندادم...واسه اینکه بفهمه از دستش ناراحتم...ولی انگار نه انگار
الانم خانواده اش پیامامونو خوندن و کلی ناراحت شدن و میگن اصلا شماها به درد هم نمیخورید و جدا بشید
خودشم بعد اون دو روزه اصلا خبری نمیگیره ببینم بالاخره تکلیفم چیه
باید واسه عروسی آماده بشم یا واسه دادگاه و طلاق
نمیدونم این گند رو چجوری جمع کنم