خسته شدم😥
ازین همه بلاتکلیفی و بی برنامه ای
احساس میکنم خیلی غریبم اینجا 😔
راحت نیستم ن میتونم غذا درست حسابی بخورم ن زندگی خودمو داشته باشم
باغ دارن هرروز توقع دارن برم کمک😔
شوهرمو واسع تولدش مخاستم سورپرایز کنم ۳روز جلوتر خالش کیک درست کرد واسش رید تو همه چی
بعد امروز خاستم برم بیرون شمع تولدش بگیرم مادرشوهرم میگه حوصله داری ها واسع مردا اینجور کارا ارزش ندره😔خیلی ناراحت شدم بهم ریختم
هیچی بدون اینکار ا اتاق خابمو تزیین کردم مخاستم ندونه کیک یخچالی هم درست کنم اومدم تو آشپزخونه کیک درست کنم ببرم تو یخچال یهو اومد و گفت مخای چکار کنی اینم واستاد تاااخر کم و زیادش هی اون اضافه میکرد اصلا حالم بد شد کلی
امروز تولد شوهرم نمخام خرابش کنم حالشو بد کنم ولی دیگ نمتونم خودمو شاد مصنوعی جلوه بدم دلم پره