خالم بعد از فوت پدر و مادرم ما رو تنها گذاشت یعنی چهل مادرم رفت که رفت برای پدرم هم فقط ختم اومد ما همچنان ارتباط داشتیم تا عروسی دختر داییم نه خواهرم نه من دعوت شدیم خالم همه کاره بود حالا من اسم نبردم ولی گفتم هرکس این کارو میکنه و دل میشکنه خدا تنهاش کنه برای خودم ناراحت نبودم چون من تازه ازدواج کرده بودم و کنار همسرم احساس تنهایی نمیکردم اما خواهرم خیلی تنها بود
گذشت خالم هی تنهاشد هی تنها شد حتی بچههاش هم رفتن داییم یه جای دور خونه گرفت اون یکی خالم جدا شد ازش کرونا هم اومد کلا همه دور شدن الان دوباره ارتباطات برقرار شده اما هنوز میگم خدا منو ببخشه اگر حرفی زدم