بنظرتون حق دارم ناراحت بشم

جالب اینجاس من پسرم ختنه کردم خونه خریدم خواهر و برادر شوهرم همه 200 یا 300 آوردن بعد عروسی دختر شوهرم شد همه 1میلبون تا ده میلیون کادو آوردن 

بعد میان سه روز خونه من میمونن ویلا داداش من کلید میخان برن اخه الان من زنشم اونجا غریبه بودم مردم زنده شدم از صب تا شب یکی نبود دو کلمه با من حرف بزنه خوار شوهرم دختر شوهرم پاگشا کرده اون زن رو دعوت کردن منم گفتن هر کی با اون رفت آمد میکنه با من نکنه تازه میگن ناراحتی نداره اخه میترسبدن با من هم کلام شن واقعا نمیفهمم چرا میترسن ازش خواهرشوترم میگه ما از شوهرت اجازه گرفتیم دعوتش کردیم بشوهرم میگم چرا اجازه دادی خاهرت دعوتشون کن میگه من مگه اختیار خونه اونا دارم ولی من اختیار خونم دارم نمیخام با خواهر برادر ده رو شوهرم رفت آمد کنم 

اره از همونجا اومدم بیرون باشون سرد شدم حتی خواهر شوهرم خدافظی کرد دستم ندادم چقد خاین هستن نمیگف باز زندگی داداشمون بهم میخوره اون زن فقط میخاد نفوذ کنه ک بفهمه تو زندگی من چ خبره قصدش خراب کردن زندگی منه فک کن زن اومده تو فامیل شوهری ک با دو تا بچه طلاقش داده شب هم موند خابید اومد به من شوهرم سلام میده دست بده ملت غیرت ندارن یا خیلی سیاست دارن هدفش چیه واقعاجالبه نیش خند شو یادم نمیره همه پیش اون بودن من بی کس تنها

رفت آمد میکنن باهم جالبه بردارشوعرم تو جمع به زنه گفته برگرد بخاطر بچه ها بیا سر زندگیت گفته اون عن خانم طلاق بده تا صب بیام ب شوهرم میگم برادرت شصت سالش چرا باید بگه از طرف خودش حتما تو چیزی گفتی با چیزی فهمیدن میگه داداشم غلط کرده میگم تو جمع بگو چرا گفتی ک فک نکنن ما مشکل داریم ک موش میدونن ولی نمیگه گله هم نمیکنه فقط رفت آمد نمیکنخ من میگم بگو بهشون رفت آمد هم کن اخه قهر کنه رفت آمد نکنه من مقصر میدون تلافیش سرم درمیاره 

شوهر من به حرفم نیس میگه بابا ننم زنده نمیشن ک واسم برادر خواهر بیارن میان خونه من س روز میمونن همش با داداشش ترکی حرف میزنن من نمیفهمم خب زشته حرف خصوصی مگه دارین یا می‌رن تو تراس خونشونم با شوهرم حرف نیزنن ناراحت میشم ولی به روشون نمیارم میان خونم دست به سیاه سفید نمیرنن تازه اگه ی چای دیر بیارم می‌رن تو اتاق میخابن شوهرم میفهمه فحشم میده ی بار تو اتاق بودن شوهرم تو اتاق دیگه بخاطر حرکت اونا کتک فحش میداد الان باز بچه هاشون تعطیلی شه میان

اخه من تازه واردشون شدم فقط با جاریام خواهراش صمیمی آن و چون من زن دومم اصلا انگار خوششون نمیاد از من شوهرم گله کنم محل نمیذارن میگه خب نیا دنبالم ختم عروسی مهمونی همین راحت ک اون زن بیاد اصلا نمیگه به خانپادس این زن منه باید بهش احترام بدارین اخه بخدا من انقد بهشون رسیدم ک نگو کلی لباس خریدم واسه خواهراش جون وضع مالیشون خرابه بخدا خواهراش اگه هزار بخاد از ش میگیره من اینجوری نیستم خیلی هواشون دارم اخه از اون زن متنفر بودن کلی پشتش حرف میزدم این. کارشو دیدم اصلا شوکه شدم بخدا عین یخ وا رفتم 

اخه خواهرش هم آدم محبتی نیس آدم نیستن اصلا اخه علنا دارن آمار زندگی من میدن ک اون برگرد بیاد من آواره کنه مثلا والا چ دلیلی داره اون نسبتی با شما نداره 

کار خوبی کردی دمت گرم

خیلی جانور هستن میان کلی پشت اون بدش میگن میگن خداروشکر رفت فتنه درس می‌کرد آدم نبود س روز میمونن خونم بریز بپاش احترام آنوقت اصلا انکار من مالیخولیا داشتم از کنارم رد نمیشدن اونم لهم میخندید خب اینقد دو رو بودن خیلی وحشتناک