وقت خوشی و مهمونی که میشه فقط جاریمو دعوت میکنه یا تمام مهمونیا اونو میبره
وقتی که مشکلی پیش میاد هر چی دعوا بشه مشکل مالی باشه یا مریضی باشه میاد پیش من
قطع رابطع
من یکی از دوستام همین بود هروقت کار داشت پول میخاست منو یادش میفتاد
منم شستم گذاشتمش کنار.
ی بار باید ب روشون بیاری
میدونم چی میگی
مادرشوهر منم وقتی جاریم هست با من حرف نمیزنه همش اونو مخاطب قرار میده
اوایل همه کارارو ب من میگف ب اون میگف بشین فلانی هست
منم دگ عاصی شده بودم سرسنگین شدم باهاش رفتم همونجا نشستم از جام تکون نخوردم جاریمو مخاطب قرار میدادم تو حرفام والا با هرکی مثل خودش البته اول انسانیتتو نشون بده بعد دیدی قدر نمیدونه عوض شو
دقیقا منم همینطور من تازگیا جاریم خونه مادر شوهرم باشه نمیرم اونجا
دفعه آخری که با هم اونجا بودیم میز غذا رو چید به اون گفت بره به من هیچی نگفت بعد نشست براش غذا کشید با هم خوردن
بعد همسرم دید خیلی بد شده گفت توام بیا گفتم سیرم مرسی عصرونه خوردم
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
50 ثانیه پیش
50 ثانیه پیش
52 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
