اومدیم خونه دوست همسرم گاو قربونی کرده بودن اومدیم گوشتمون ببریم ما هم سهم شده بودیم
خونشونم مهمون داشتن بعدش ما شام خورده بودیم مردا تو حیات بودن زنا خونه سفره پهن کردن الان شام خوردن ولی من نخوردم
راستش تشنمم بود به همسرم پیام دادم بدجور تشنمه روم نمیشه اب بخوام اگه کارت تموم شده بیا بریم
بعد پیاممنو به رفیقش گفت ..کارشون ک تموم شد اومدن خونه جلو همه به زنش گفت چرا به فلانی اب نمیدید تشنشه با خنده
من از این ناراحت شدمپیاممنو به رفیقش گفت بغضم گرفته از خجالتمردم🥺