من توی کلاس اصلا هیچوفت حتی درست ندیده بودمش اصلا باهاش حرف نمیزدم. 
اصلا تو فاز هیچکس نبودم. 
خیلیا هم تلاش کردن بهم نزدیک شن اما اصلا برام مهم نبود. چون توی کلاس هم فعالم و اخلاقم خوبه هم چهرم و اندامم خوبه و همیشه هم همکلاسیام که دخترن و باهم دوستیم بهم میگن تو خیلی خوبی و فلان. 
با این شرایط هی خودشو اورد تو چشم من اونم پسر بدی نیست اما خب واقعا من اول تو فکرش نبودم اون خودش هی خودشو اورد تو چشم من. منم شرایط رو مساعد ندیدم و یک هفته ای همش جوری مینشستم که نتونه منو ببینه و از یادش بره. اما خب بعدش پشیمون شدم وقتی پشیمون شدم کاملا رفته بود تو قیافه. اصلا انگار نه انگار اتفاقی افتاده بود. 
 حتی استاد هم متوجه شده بود و بهش گفت اره یمدت عاشق شده بودی تیپ میزدی و فلان. حالا از سرت پرید. با ناراحتی خودشو زد به اون راه که نه استاد چیزی نبود 
چرا اینجوری کرد؟ 🥺 من اصلا تو فکرش نبودم چرا اینکارو کرد بعدشم خودش بیخیال شد 🥺 
خیلی ناراحتم میشه ارومم کنید🥺