یک هفته اس بستریه و ما پیش مادرشوهرم زندگی میکنیم
یه خاهر بزرگتر داره ک واقعا هوای مادرش رو داره و کاراشو میکنه ولی بقیه 🙁🙁
دختر کوچیکش ادا داره خیلی ناراحتم و همش میاد گریه و زاری و ماهارو دیدنی ب نشانه ی ناراحتی اصلا باهامون حرفم نمیزنه
امروز از ای سیو اوردنش و من مراقبشم دخترش زنگ زده من سرکارم (فروشنده اس تو مزون) زنگ زده کار دارم ولی میام ملاقات اومد دیدم رفته ناخوناشو ترمیم کرده 😐😐همه ی وظایف مادرشوهرم متاسفانه گردن شوهرمه بقیه ام فقط میان سرمیزنن و میرن