سنتی بود تقریبن چون دوستم مارو باهم آشنا کرد
البته اول اومدن رضایت گرفتن از خونوادم ک باهم حرف بزنیم آشنا بشیم ک اگ همو پسند کردیم عید بیان خواستگاری رسمی
من در مورد مهریه باهاش حرف زدم مخالف بود منم گفتم خونوادم همینو میگن تغییرم نمیدن ، چیزی نگف
ولی این ما بین با احساساتمو روانم بازی کرد
من وابسته ش شده بودم
ولی اون راحت جا زد رفت پی کارش...