منم اومدن خواستگاری با هزار زحمت
اخرش باباش گفت ۱۲تا
مام گفتیم ۱۰۰تا
باباش اینام بلند شدن رفتن
ولی بعدش یه مدت همینجوری طرف خانوادشو گرفتو میگفت کوتاه بیا اینا قبول نمیکنن بعد باهم توافق کردیم ۳۵ تا به خانوادش گفت اونام باز زنگ زدن این دفعه بابام گفت ۵۰ تا دیگه اونام قبول کردن ولی خیلی استرس کشیدم واقعا دوران بدی بود هیچ کدوم از خانواده ها کوتاه نمیومدن حالا ما کوتاه میومدیم باز اونا خودشونو میکشیدن عقب تر کمتر میگفتن اصن یه وضعی بود