سلام.دختری ۲۲ ساله هستم با پسری ۳۱ ساله،دو ساله عقدم. بخاطر شرایط خانوادش نتونستیم سرخونه زندگیمون بریم چون کمکی نمیکنن. تو این مدت خانوادش خیلی اذیتم کردن ک استانه تحملم زیرصفر شده.... پدر همسرم گویا قبلا خانومشو کتک میزده و عصبی بوده و هست... ما همیشه باهم خوب بودیم.و خیلی صبوری کردم با خانوادش.که ابرو نزاشتن برای من جلو فامیلای خودمو خودشون.چیزایی که در شان من نیست میشنوم ازشون.
گذاشتیمشون کنار .شاید چند ماه بگذره و یبار بریم خونشون اونم برای بیست دقیقه یک ساعت....
تقریبا چند ماهیی میشه که سر چیزایی که باهم بحثمون میشه همسرم فحاشی میکنه و سه باری هم دست روم بلند کرده. منم کلمات ناپسندی بهش گفتم منتها قبول نمیکنه که فحاشی رو شروع کرده و ب من هردفعه میگه تو عصبی بودی و بد حرف زدی درصورتی که من کلمات رکیکی استفاده نکردم.خودمون همو انتخاب کردیم.من دوسش دارم و تمام و کمال خودمو دراختیارش گذاشتم.خانوادش تا الان هیچ کمکی نکردنو نمیکنن و پدر و مادرم حمایتش میکننه و راه جلوش میزارن که زودتر بریم خونمون.منتها پول زیادی نداریم ک رهن کنیم خونه تو تهران.....
کمکم کنین برای بهبود زندگیم....واقعا ب مشکل بزرگی برخوردم.کاراش حرفاش نمیخوره ب هم.بیشتر اوقات واقعا مث پرنسسا باهام رفتار میکنه ی موقع ها فحاشی میکنه.منم نمیتونم چیزی نگم خب وقتی داره فحشم میده...
از لحاظ جنسی من تامینش کردم.کمبود محبت از جانب خانوادش داره اونم کنارش بودم تا الان.
شدم ی دختر ۲۲ساله ی پیر ک موهاش روز ب روز داره سفید میشه.ارزوی اینو داره لباس عروس بپوشه.
هر اهنگ شاد یا غمگین،فیلم شاد یا غمگین ،حرف،هرررچیزی منو به گریه میندازه.