سلام امروز ساعت ۱۰ اینا واسه خودم یکم کاچی با روغن حیوانی درست کردم زیاد درست کردم مقدارش هنوز دستمنیومده،بعد خونه ما تو این کوچه یه جوریه با بقیه خونه فاصله داریم سه تا خونه ایم اول کوچه ،
من گفتمکه زیاد درست کردم ببرم واسه این دوتا خانوم همسایه زنگ زدم به یکیشون جواب نداد از پنجره نگا کدم دیدم اون یکی داره میره با پسرش که آمادگیه گفتم قیماخ درستکردم میخواستم برات بیارم گفت تو بیارش پایین من برم خونمون قاشق بیارم گفتم نه بابا بیا بالا تا حالا خونمون نیومده اومد سلام که کردیم بچش فورا رفت تو اتاق خوابمون ینی انگار آتیشم زدن وله به رو خودم نیاوردم گفتم چی میخوای تا بهت بدم بریم بیرون مامانشم انگار ک یه بهونه داره اومد یه سرک کشید اتاق مرتب بود ولی در رخت آویز و حموم باز بود اصلا هیچی دیگه این بچه نیومد بیرون ما رفتیم نشستیم اومد صدام زد گفت بیا اون حلقه رو بهم بده منم گفتم شکسته ندادم بهش یواش یواش از پشت هلش دادم گفتم بیا بریم تو هال ،یعنی از صبح اعصابم خورده خیلی بدم اومد از این شرایط
تا حالا از هیچ بچه ایی بدم نیومده بود ولی این یکی هم لوس و بیتریت بود