الان 18روزه خونه بابامم برا قهر اومدم بچمم پیشمه
تازه فهمیدیم ک خونوادشم خبر دارن من قهرم
بعد ننش لباساشو میشوره میبره میده ب پسرش حتی شام و نهار و صبحونه و عصرونه هم میبرع برا بچش
شوهرم خونه خریده ویلایی قرار بود یکمی بهش برسه بعد بریم اونجا ک من قهر کردم بخاطر دعوامون ک شروع ب فحاشی و کتک کرد منم سکوت چن سالمو شکستم و جوابش و دادم
دیگ گمشو برو خراب شده ی بابات میمیری رو دستم میمونی و..
بعد منم اومدم خونه رو درست کردن، ننش، عروساش و برد خونه منو تمیز کردن و جهیزیمو بردن دارن میچینن تو خونه جدیدمون
منم بچه یه ساله دارم، ماهی 5تا شیرخشک مصرف میکنه، 4تا مولفیکس ماهی براش میخرید ، الان من چیکار کنم خجالتم میکشم تموم شدنی ب خونوادم بگم بخره، آخه تا کی باید بهشون بگم
هر کی فهمید میگه این چ پدریه ک حتی ب بچشم فکر نمیکنه
یه خانومی هم ب ما گف ک پدرشوهرت گف بریم بیاریمش، مادرشوهرت گفته ن حق نداری بری بیاریش بذار همونجا بمونه، هرجور رفته همونجوری هم برگرده مغز پسرشم شست وشو داده
.چرا اسم دخترمو آورده موقع بحث کردن
بخدا ب پیر ب پیغمبر من اصلا چیز بدی نگفتم، شوهرم بهم گف بابات ارثی ک از پدرزنش رسیده، درخت کاشته از میوه هاش استفاده کنه
گفتم آره استفاده میکنه ب ت چ، اصلا مگ بابای تو ب خواهرت چی داده، بعد گف گوه نخور پدرسگ و یه سیلی محکم زد تو گوشم بعد منم گفتم فقط یکاری نکن ک دهنم باز بشه و این سکوت چن ساله شکسته بشه
اونم گف خر، توله سگ و شروع کرد ب فحش دادن ب خونوادم، ولی من وقتایی ک ب خونوادم فحش داد جوابش و ندادم بخاطر بزرگیشون، ولی ب خودم فحش دادنی جوابش و دادم
الان چیکار کنم، چجوری از بلاتکلیفی در بیام، خسته شدم