پدر منم همینه برادرم میگه یکبار تعارف نکرد سال نو بیا
برامنم ایل وتبارشو میریزه برام مهم نیس راستش من میرم حالم بد میشه. میبینم بابام مطیعشه بعد مامانم حرف میزد. پامیشد عصبی میشد میکشمت فلان و....
من هیچ زن بابامو ادم حساب نمیکنم تو مجالس هم میبینمش خشک دست میدم میرم میشینم یا پیش خاله هام یا مادر شوهرم