از بدنم از زندگیم از ادم های اطرافم از شرایطم از همسرم از همه بدم میاد
شش ساله با خانواده شوهرم زندگی می کنم با همه خواهر شوهرا و جاری و مادر شوهر دیگه توان و تحملم تمام شده
اونقدر عرضه نداشتم یه زن کارمند یا کار افرین باشم
درست زندگی مو انتخاب نکردم
درست شوهر انتخاب نکردم
درست کار و شغلو ... انتخاب نردم الان هر زوری بگن هر بی توجهی و بی احترامی و تحقیری رو بایدتحمل کنم
صدای خواهر شوهرا یا مادر شوهرمو می شنوم حالم بد میشه.. همش تو خونه گریه ام می گیره
خیلی بهم بدمی کنن
خسته ام