دوباره داداشم از اون طرف با من حرف میزد زندادشم بحثو تغییر میداد، یا مثلا من یه چیزی میگفتم داداشم میگفت فلانی چی گفت؟ میگفت هیچی
اصلا نمیتونم چجوری توضیحش بدم. ولی یجوری که بدش میومد من باهاش حرف میزدم. خیلی حس بدی گرفتم.
منم بلند شدم رفتم آشپزخونه.
واقعا درکش نمیکنم، حتی بدش میاد برادر زادمو بغل کنیم، یا بهش محبت کنیم، فقط منم نیستم، این حسو بقیه خواهرامم دارن