5 سال پیش با خواهرم جاری شدیم فکر کردم پسر خوب و با خدایی هستش ولی بعد عروسی از این رو به اون رو شد 5 سال کتک خوردم اذیت شدم هزار بار اومدم به بابام گفتم به یه ورشم محل نزاشت با دوتا بچه آخرش جدا شدم سر اینکه چرا مهریه رو سالی یکی بریدن زد توی سر خودش
یعنی شما فکر کن توی این چند سال اذیت شدم یک بار نیومد به شوهرم حرفی بزنی برخوردی کنه اما سر مهریه زد توی سر خودش مامانم به بابام میگه بچه هاش رو شوهرش نمیده
بابام میگه به ناخن پامم نیست یخچالی که واسه جاازش خریدم رو برداره بیاره
یعنی کل جهازم رو خودم خریدم یه یخچال ساده رو بابام خریده اونم میگه یخچالم رو بیاره