من نمیخواستم به زندگی کسی اسیبی برسه یه دخترخاله دارم دوساله ازدواج کرده برادرشوهرش خواهرمو دوس داشت ولی دخترخالم نمیخواست این وصلت انجام بشه همش به اجیم میگفت قبول نکن از طرفی هم پسره میگفت اگه نشه عروسی داداشم نمیرم دخترخالم هم به اجیم گفت فعلا باهاش خوب باش تا بیاد عروسیمون اینا باهم خوب بودن پسره وابسته اجیم شد و تا داداشش اینا عروسی کردن دخترخالمم به اجیم گفت به پسره بگو نمیشه و نمیخوامت اجیمم اینکارو کرد پسره داغون شد از من کمک خواست
بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش! پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم میخوای شروع کن.
یادت باشه تو این دنیا هیچ چیزی از هیچ کسی بعید نیست... اگر مادر شدی یادت نره اول تو باید شاد و قوی باشی تا بتونی شاد بزرگش کنی یک بچه از همون روز تولدش نگاهش به خنده های مادرشه نه رنگی بودن اتاقش... شوهر خدا نیست نون شبت گرو اون نیست پس از سر ناچاری کنارش نمون اگر حرمت گزار نیست .
منم اجیم بهم گفت من میخوامش ولی دخترخالم اینا نمیذارن منم سادگی کردم به پسره گفتم پسره هم رفت یه دعوا اساسی با دخترخالم اینا درست کرد من همه حرفای دخترخالمو بهش گفتم و گفتم بخاطر زندگی خودشه خوب میترسه حق داره ولی از اونموقع تا الان برادرشوهرش باهاش کینه داره و تو خونه شون دعواست اصن نمیذاره مامانش اینا برن خونه عروسشون ک دخترخالمه و رفت و امد رو قطع کرده