وقتی دید ناراحتم اول هی خودشو زد اون راه و سرگرم بازی با پسرمون شد منم طاقت نیاوردم گفتم من تو این زندگی پا به پات زحمت نمیکشم حالا درسته حقوق من نصف درامد تو هم نمیشه اما همه اشو تو همین زندگی خرج نکردم تا حالا منتی گذاشتم هربار بی هیچ حرفی برات طلا نفروختم
گفت خودم خریده بودم برات
دیگه آمپر چسبوندم گفتم وظیفه ات بود بخری میتونستم بهت ندم یانه
گفت حالا چی شده
گفتم چی میخاستی بشه جلوی جمعم خردم کردی
راسته مردا رو نمیشه پیش بینی کرد من چقد ساده دل و صاف بودم نه حساب مخفی داشتم نه پول من پول تو میکردم
گفت حالا من برا کی میخام همه اش برای تو و پسرمونه
گفتم چرا اونجا اینجوری نگفتی
چرا گفتی ماشینم یعنی من حقی ندارم گفت همه اش برای خودت ولی تو تازه داری یاد میگیری میدونی ماشینو بزنی جایی دویست تومن فقط ازش می افته
خوب یاد گرفتی همش دست خودت
گفتم پس چرا پیش خونواده ات نکفتی مال من و پری نداره ....هی الکی میزد به مسخره بازی که تو الکی همه چی رو سخت میگیری من منظوری نداشتم و ....
بعدم انگار هیچی نشده گرفت خوابید ولی من به حدی ناراحتم که دارم می ترکم