این مشکلی هست که برای یکی از دوستام پیش اومده تو مجردی یه دختر بسیار شادی بود از اینایی که تو یه جمع بود همه رو میخندوند ،خودش و خانوادش اصلا هیچ وقت حجاب نداشتن و اهل مهمونی های مختلط بودن و تو خانوادشون یه چیز عادی بود، حدود ۲۵سالگی به یه اقایی که ظاهرش امروزی بود ازدواج کرد همکار بودن اما فوق العاده خانواده پسره مذهبی بودن و اوایل که نامزد بود دیگه جلو همه روسری سرش میکرد که البته خودش اصلا دوست نداشت و به خاطر همسرش بود و خیلی ام از طرف خانواده خودش بازخواست شد که شبیه هم نیستید اما ادامه داد و عروسی کرد الان وضع مالیشون خیلیی خوبه ولی از وقتی عروسی کرده پسره خیلی بهش بی احترامی میکنه همش تو جمع ضایعش میکنه و پشت زنش نیست تنها چیزی که تو زندگی دارن پول هست حدود سه ساله عروسی کرده وچند وقت پیش دیگه خسته شد به ما گفت میخوام جدا بشم و حدود یک ساله که اصلا همسرم باهام رابطه جنسی نداره و هرچی ام باهاش حرف میزنم درست بشو نیست خیلی گوشه گیر شد و بی اعتماد به نفس از سمت همسرش همش مسخره میشه صداش هیکلش همه چیشو تو جمع مسخره میکنه ما بهش گفتیم جدا شو این زندگی به درد نمیخوره ولی دلش نمیاد و دوباره داره ادامه میده اما شوهرش هیچ تغییری تو رفتارش ایجاد نشده که بگیم حالا شاید پشیمونه فقط این داره تو این زندگی میسوزه و حفظ ظاهر میکنه حتی یکبار همسرش تو خونه خودش بهش خیانت هم کرده و این مچشونو گرفته
اگر خدایی نکرده شما جای ایشون بودید این زندگی رو ادامه میدادید؟