سلام دوستان این داستانی که تعریف میکنم مربوط به دایی پدریزرگم میشه و مهم نیس یاور میکنین یا نه و بگم زیاد ترسناک نیست
این فرد تو اون دوره یه فرد خوشتیپ و خوش صدا به حساب میومد و یه جن مسلمان بهش علاقه مند میشه و این فرد هم متوجه میشه و قبل ازدواج جن های کافر کلی اذیتش میکردن و تا حد مرگ میزدنش تا ازدواج میکنه و صاحب دوتا بچه میشه و حتی آذار و اذیت ها تا بعد ازدواج هم ادامه داشت
برادر و پدر این جنه کافر بودن و همیشه اینو اذیت میکردن و خواهرش مث خودش مسلمان بود مثلا یه دفعه برادر و پدره میان اینو میبرن کلی شکنجش میکنن و میزننش تا جایی که خواهره و زنه قران میارن و اینو نجات میدن یا مثلا ی داستان دیگه اینه ی جا داشتن خفش میکردن ک یکی از محلی ها اینو میبینه و میگه این چرا اینطوری میکنه و میگه بسم الله رحمان الرحیم جنا ولش میکنن و مثلا میگفتش ک وقتی جایی میخواستیم بریم دستمو میگرفت و بعد ی پلک مثلا شاید ۱۰۰ کیلومتر جا به جا میشدیم و میگفتش ک کنار بعضی تپه سنگ ها پیش سرم ی چیز میگفت و میدیدم اونام واس خودشون شهری دارن با قیافه های عجیب و غریب
ارسالی از دوستان 🔥🌚