امشب خونه مامانم بودیم شوهرم نبود بچم تو حیاط بازی میکرد خورد زمین پیشونیش یکم ورم کرد مادر شوهرم بود گفت خ
آخ بمیرم و از این حرفا. بعد رفتیم تو خونه گفتم وای پیشونی بچه ورم کرد گفت اشکال نداره خلاصه گذشت اومدیم خونه خودمون شوهرم اصلا ندید پیشونی بچمو. یهو مادر شوهرم میگه عه پیشونی بچه چی شده حالا میدونه شوهرم حساسه ها خلاصه شوهرم شروع کرد داد زدن که چرا حواست به بچه نیست و فلان منم کلی داد و بیداد کردم از بس حرصم گرفته بود از مادر شوهرم.