من میخوام برم خونه پرم چون دخترش همسایه مامانم ایناست همیشه با من میره
کلی تو ذحمت میندازه مامانمو
اون دفعه تولد پسر خواهر شوهرم بود
زنگ زده خواهر شوهرم به مامانم میگه نگه هشون دار من کار دارم خونمو تمیز کنم دیزاین کنم
بهشون شام هم بده 😐
بچه هاشو هم فرستاد خونه ما شام با شوهرش
بعد یه زنگ نزد مامان منم تولد دعوت کنه
مادر شوهرم برا دخترش شیرینی خریده بود ون رفتم در بزنم شیرینی رو صندق ماشین قایم کرد دست خالی پاشد اومد خونه بابام
هر روز زنگ میزنه به شوهرم اونو بخر اینو بخر بیا حتی
پول شارژ وای فایشونم شوهرم میده
من از این سال تا اون سال یه شلوار نمی تونم بخرم
زمستون دیوارامون رطوبت داده بود زنگ زدم یه بخاری اتاقتونو بدید. من بزارم روشنش نمی کنن تو حالشون دوتا بخاری دارن
نداد بعد شوهرم رفته بود خودش باز کرده بود اورده بود
هر جا میبینه پیش همه میگه بخاری مارو بده
منم هر چی میگم شوهر م لج کرده نمیده
تو خونش هیت قران خوانی گذاشته ۱۰کیلو بامیه به شوهرم گفت بخره یه قرون نداد
