امرو داشتم میرفتم جایی تازه از خواب پاشده بودم عجله هم داشتم اون مسیری ک رانندگی میکردم ی خیابون تنگ دوطرفه شلوغ بود جلوی من ماشینی نبود داشتم میرفتم ک یهو دیدم ی موتوری داره خلاف میاد و ب سرعت میاد سمت ماشین من شاخ ب شاخ شه
من نمیتونستم فرمونو کج کنم اون لحظه فقد محکم ترمزکردم تا نزنم بهش اونم ترمز کرد
پشت سرمم ماشینا بوق میزدن اون موتوری جاداشت عقب بکشه موتورشو بره ولی من پشتم ماشین بود وایساده بود منو نگاه میکرد بهش گفتم یا برو کنار یا برو عقب من برم گف تو برو عقب چرا من برم تا حدممکن کشیدم عقب تونست دربیاد وقتی درومد واساد کنار ماشینم هرچی از دهنش درومد رو گف منم خیلی گیج مونده بودم میگفتم چرا یارو اینجو میکنه
شیطون رو لعنت کردم رفتم گفتم من دخترم این مرده یهو حرف بدتری میزنه وقتشم نداشتم بزنگم پلیس
رفتم دیدم دار پشت سرم میاد هی جلوم با موتورش چرخمیزد و پلاک داش برمیداشت وایسادم دم خونه نامزدم اینا دیدم دررف
چرا وقتی میبینن پشت فرمون خانوم هست اینقد اذیت میکنن واقعا چرا؟
بعدش ک حرفاش یادم افتاد نیم ساعت نشستم گریه کردم بعدبه نامزدم گفتم اونم شاکی شد گف چرا تنها درمیای بیرون ک این اتفاقا بیفته بعدم رف هرچی پرسید گفتن نمیشناختیم طرف اینجایی نبود
خیلی ناراحت شدم واقعا حرفاش بد بود وروزمو خراب کرد متاسفم