امشب بعد افطار گفت میرم خونه خواهرم پیش پسر خواهرم خیلی تفاوت سنی ندارن ساعت ۱۰ خواهرش زنگ زد داداش خونس کارش دارم گفتم مگه نیومده خونه شما گفت ن نیومده بهش زنگ زدم جواب نداد بعد نیم ساعت زنگ زده میگه میام الان اومد باهاش سرسنگین بودم واسه دروغش اونم هیچی نگفت کجا بوده منم دیگه نپرسیدم ولی خیلی حالم گرفته شد چون قبلا هم سابقه دروغ داشته فک میکنم قرار داشته ولی نمیتونم خودمو ب این نظر راضی کنم آخه چرا مگه من چیکار کردم امشب چرا از حضرت علی خجالت نکشید😭😭😭
خدایا همه رو به خودت سپردم🥹میدونم که یه روزی یه جایی دل منم آروم میگیره🖤🥀
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
خوب بجای سر سنگینی، میپرسیدی رفتی پیش بچه خواهرت؟ میدیدی چی میگه، شاید خودش راستش رو میگفت که کجا بوده، اگه دیدی داره دروغ میگه، میگفتی با خواهرت صحبت کردم که نرفتی، باز میدی اونوقت چی میگه، صحبت بهترین کاره، جایی که باید حرف بزنید سکوت میکنید جایی که باید سکوت کنید هی حرف میزنید.
دلم برات تنگ شده جونم میخام ببینمت نمیتونم کاشکی یروز بیایی پیشم و دیگه نری