عید مادر شوهر و پدر شوهرم یه هفته اومدن خونه ما شمال. هفته اولم برادر شوهر و جاری اومدن. من از هفته دوم روزه بودم پدر شوهرم روزه نبود من صبحانه ناهار افطار شام سحری درست می کردم یعنی دیگه 12 هم شب گفتم من دیگه می خوام برگردم خونه تهران. خب منم شاغلم واقعا خسته میشم
ما برگشتیم مادرشوهرم اینا موندن 5 شنبه اومدن
دیشب شوهرم میگه تو نمی دونی باید مامانم و بابام و داداشام و خواهرم رو افطار دعوت کنی؟ من نگم خودت نمیگی. بعد جالبه که حدود 20 نفر میشیم با خودمون که کلا شاید نصفمون هم روه نیستن. شما جای من بودید چی میگفتید؟