من و خواهرم متاهلیم. من دو تا بچه کوچیک دارم و راهم دورتره. بابام ازون اول ازدواجش توقع داشت خواهرم برا همه کارای زن بابام بره، ببرتش خرید، ببرتش چکاپ و دکتر و ... شوهرخواهرمم حسابی شاکیه ازینکه خواهرم میره و میگه بابات خودش ببره. حالا الان زن بابام مامو چکاپ سالانش مشکوک بوده و باید بره نمونه برداری. باز شوهر خواهرم شاکی شده و گفته خواهرم حق نداره بره. با بابامم نمیشه حرف زد سریع میگه من بدبختم و خدا ادمو محتاج بچه نکنه و سریع قلبش میگیره و ....
خودش مشکل داره که نمیتونه بره ؟
یک اسنپ بگیره ، زحمت نده بقیه.
داماد تون هم حق داره
خودش بچه نداره
اگ نداره بتونین به یکی که احتیاج داره برای رضای خدا کاری کنید مطمئن باشین خدام بی جواب نمیذارتون
به جهنم بزارین قلبش بگیره بمیره شما زندگی خودتون رو دارین کلفت و نوکر نیستین
کلن مردا زن دوم میگیرن عوض میشن.اصلن تحویلش نگیرین که خودش پای مسئولیتش بمونه.بگین ما هم نمی تونیم.
زن باباتون چجور آدمیه اگه قدرشناس نیست انجام نده بهونه بیاره تا خودش بفهمه کم‌کم
اصن دلیل اصلی ک ما اصرار کردیم زن بگیره این بود ک چن سال خواهرم از کار و زندگی افتاده بود هی میرفت کارای خونه بابامو میکرد. چون داداشمم کوچیک بود تو خونه بود. گفتیم زن بگیره ک خواهرمم راحت شه بشینه سر زندگیش، بابام رفت یکی رو گرفت ک کارای اونم ریخت سر خواهرم. البته اخیرا دگ پتساژ و خرید ایناشو دگ ب خواهرم نمیگفت و با بابام میرفت. تا این داستان مریضی شروع شد
ادم مهربونیه ولی خوب بدعادتم شده دگ. هی هر جا میخواد بره بره ب خواهرم میگه. سر خرید و اینا من انقد تو گوش خواهرم خوندم ک بابا بهانه بیار نرو. کم کم درست شد. ولی الان و این استرس اینکه نکنه سرطان باشه باز همه چیو ریخته ب هم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
