مادرشوهرم خیلی وابسته منه .. منم همینطور..خانم خیلی خوبیه.. اما یه اخلاق بدی داره خیلی هوله و اینکه وقتی از چیزی ناراحته با آدم خیلی بد حرف میزنه . منم همیشه به دل نمیگرفتم .. اما چند روز مونده به عید گفت نمیرسم خونه تکونی کنم و .. گفتم من عصر میام میبرمت خرید ساعت ۵ .. خلاصه چون خیلی خسته بودم خودمم درگیر کارای خونه .. یادم رفت ساعت ۶ و نیم یادم افتاد .. زنگ زدم اونم خیلی عصبانی و ناراحت گفت نه نمیشه نمیخاد بیای .. من تعجب کردم گفتم چی شده آخه گفت مگه قرار نبود زود بریم گفتم خوب چیزی نشده هنوز آفتاب هست خلاصه پاشو مثل بچه ها کرد تو یه کفش که نمیشع خودم میرم اصلا نمیرم فردا شاید .. منم دیدم زیادی خرف میزنه برای بار اول تک زندگیم گفتم هرجور راحتی خداحافطططط .. دلم خنک شد
یعنی وقتی سال تحویل شد سر سفره نبود؟ اگه لحظه ی تحویل سال کنارتون نبود و پیش مادرش بوده حق داری&nbs ...
گفت اون زن تنهاست .. من مامانم و تنها نمیزارم . البته برادرشوهر هست اما اونم با مادرش سالهاست حرف نمیزنه دقیقا سر این قضیه که مادرش به من تعریف کرد گفت من آروم بهش چیزی و گفتم اما اون به دل گرفته .. الان فهمیدم منطورش از آروم چی بوده البته نمیدونم والا
نه نمیشه که تا ابد قهر بود برا یه مدت بعد هم که آشتی کردین خیلی باهاش صمیمی نباش که پر توقعش ...
خب منکه هیچوقت دیگه نمیرم سمتش چون میدونم اگه برم بازم رفتارشو تکرار میکنه اونم که خودخواهتر ازین حرفهاست .. پس تا آخر آشتی نمیکنیم.. من موندم تو غربت تک و تنها . گرچه میخوام کم کم به همسرم بگم من دیکه میخوام برگردم شهر خودم
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
شوهرم هم با اینکه آدم صبور و منطقی اما تو این قضیه نمیخواد مادرش کوچیک بشه و اصلا کوتاه بیا نیست. خلاصه رابطمون خیلی سرد شده و در حد سلام زورکی و خرید خونه چی بخر و ازینا .