سلام نزدیک چندساله با یه اقایی ازدواج کردم)خانواده ایشون بی اطلاع هستن
مندوتا بچه داشتم از همسر قبلیم .چندین ماه بعد فوت همسرم باایشون ازدواج کردم .اقا .مجرده ..حدودا سه چهارسال با من تفاوت سنی داره .خیلی دوسش دارم
خانوادش درجریانن که با یه خانمی وارد رابطه شده ولی نمیدونن که من بچه دارم .ومتاهل بودم
الان دو روزه خانوادش خیلی دارن اذیت میکنن که باید زن بگیری و براش دختر انتخاب کردن
بهشون گفته با من وارد رابطه هست ولی نگفته عقد کردیم ..البته عقد دائم صیغشو خوندیم ولی به دلایلی نشد ثبت کنیم داخل شناسنامه یعنی خیلی از پدر مادرش ترس داره .ترسید بفهمن
دوروزه یه چشمم اشکه یکیش خون .خیلی حالم بده .من از اعماق وجود این مردا دوس دارم .نمیدونم چیکار کنم .با مادرش حرف زدم گفتم دوسش دارم از من جداش نکنید میگه عمه ها و زنای فامیل هی مدام میکن چرا ازدواج نمیکنی
به همسرم میگم بیا بریم عقد رو وارد شناسنامه کنیم کار از کار گذشته دیکه نمیتونن کاری کنن .نمیاد .خیلی ترس داره .
منچیکار کنم؟ پشت و پناهی ندارم جز خدا
دستم به هیچ جایی بند نیست
شوهرمم مدام میگه خب بزار عقد کنم بعد چندسال جدا میشم شرایطمون مثل هم میشه .الان تو متاهل بودی و بچه داشتی خانوادم قبول نمیکنن ...گفتم رفتی دیگه نمیخام برکردی ..من هیچی براش کم نزاشتم .خودشم میگه تو خیلی خوب بودی
هر دو ناراحتیم
توراخدا یه روشی بگید .خانوادش راضی شن