من خوشم نمیاد مثلاً جلو جمع برگردن بگن وای فلانی دستپختش خوبه یا فلانی خوب کار میکنه و از این حرفا ع ...
چند سالتونه من که اصلا نمیتونم جواب بدم مثلا خواهر شوهرم آمده بود خونه تکونی مامانش ما هم رفته بودیم ولی اتفاقی بود اگه میدونستند آمدند خونه تکانی نمیرفتم به من میگفتند تو بلد نیستی خونه تکانی بعد یکی از خواهرشوهرم گفت اخه ما دهه شصته نسل جدید نیستیم که کار نمیکنند اسم منو گفت که منم دهه شصتیم ولی خواهرشوهرم ازمن بزگتره و اینکه اول اولا دهه شصته و من اخرا دهه شصت و با دهه هفتادی رفتم مدرسه خیلی دوست داشتم جوابشو بدم چرا منو مقایلسه میکرد با خودش هدف و آرمان اون شاید ازدواج و شوهر بوده ولی خب من نبوده
پدرشوهرمن آدم بسیار رکیه و من خودم یکی دوبار رنجیدم از این رک بودن
رک بودن به این معنا نیست که آدم هر حرفی رو به زبون بیاره و باعث ناراحتی بقیه بشه
" تو مرا آزردی !...که خودم کوچ کنم از شهرت !تو خیالت راحت !میروم از قلبت!میشوم دورترین خاطره در شبهایت !تو به من میخندی !و به خود میگویی ، باز می آید و میسوزد از این عشق ولی...برنمی گردم ، نه !میروم آنجا که دلی بهر دلی تب دارد ...عشق زیباست و حرمت دارد ... " (سهراب سپهری)