اخلاق همسرم خیلی عوض شده،زندگیم خیلی بهتر شده.شاید به کارتون بیاد راهکارم

واقعا میدونم چی میگی

شوهر من از دور میبینم آرزوی خیلی هاست مثلا شرایطش

ولی من خیلی شبا با گریه میخوابیدم

بس که بلد نبودم زندگی رو

چشم و گوش بسته،بی تجربه و بی سیاست

الان خیلی خوب شدم الحمدلله

جلسه اول فقط مشکلاتمون رو گفتیم

من دغدغه هامو گفتم

همسرم گفت

منم چقدر ایراد داشتم اونم داشت

هرماه قرار شد یه ایراد رو کم کنیم تمرینی

یه خوبی بهش اضافه کنیم

دکتر مثلا میگفت،یه ماه سر هر چیزی خانمت رو بغل کن،نوازشش کن الکی الکی ،اولش میخندیدم به این چیزا،بعدش برامون جدی شده بود

درست میشه بخدا

من تو هر امام زاده ای نذر میکردم

واقعا زندگیم به ظاهر بسیار شیک و لاکچری و زیبا بود

ولی درونش مثل بادوم تلخ،اما نمیخواستم خراب شدنش رو ببینم و از دستش بدم

خدا هم کمک میکنه

دکتر بما میگفت

احترام همدیگه رو نگهدارید جلوی جمع

کاری که من تو شوخیا اصلا نمیکردم

میگفت همدیگه رو تایید کنید جلوی بقیه حتی اگه موافق نیستید باهم

در صورتیه که من اصلا رعایت نمیکردم

اینا خیلی تاثیر داشت

ما روابط عاطفی مون خوب بودا

دائم هدیه،سفر،ابراز عشق و علاقه کلامی فیزیکی یا هرچی

ولی اصلا برام ارزش نداشت،چون دلم خون بود

صدبار بهش میگفتم تو عروسک ۵۰۰ تومنی نخر برام،اون لحظه که میخوای دعوا کنی سر چیز بیخود،بگو دعوا نمیکنم به جای عروسک ۵۰۰ تومنی،من خیییل خوشحال ترم اینطوری

بعد دکتر میگفت خب خیلی عالیه این فکر

ببین وقتی یه مشکلی خیلی عمیق شه آدم همه چی به زبون میاره ها

من از ترس اینکه همسرم بره بهم خیانت کنه به خواسته اش تن میدادم و اصلااا برام ارزش نداشت

گاهی بهم فشار میومد حتی تو دلم میگفتم اصلا بذار بره هر غلطی میکنه بکنه بهتر،منم خلاصم ازش

انقدر که بهم فشار میومداااا

تو هم به شوهرت بگو بیا بریم دکتر اصلا ایرادای منو بهم بفهمونه تو خوبی تو بی ایرادی

یه نصیحت دارم

اصلا اصلا حرف زندگی تون رو به مادر و پدر تون نزنید

اونا اصلا نمیتونن کمکی کن که هیچ تازه خطا هم میکنن

چون احساسی هستن چون بچه اشون رو تو فشار میبینن یه حرفی میزنن یه کاری میکنن که اوضاع بدترشه

بعدم دائم پیش خودشون میگن آخی بچه ام بیچاره شده بدبخت شده

من ازین چله ها و ختم قرآن ها استفاده میکردم

چون واقعا شوهرم همین بود،همش میگفت باشه ول کن ول کن

اصلا نمیشد باهاش حرف زد،هربار حرف میزدیم میشد دعوا

ولی با دعا و قرآن قفل مغزش باز شد

میدونم بخدا خیلی سخته

شوهر منم خیلی اذیت میکرد،عروسی خواهرم بود باید به زور میبردمش

مسافرت میرفتیم با خانواه ام دعوا راه مینداخت اونجا همه شاخ درمیاوردن

تو هم به زبون بگیرش بذار بیاد یکم یکم با مهربونی های کوچیک نرمش کن

درست میشه حتما درست میشه

من انقدر زخم زبون شنیدم

بهم میگفتن پسر دختره رو بدبخت کردا

فلانی هم (یعنی شوهرم)خیلی بی اخلاقه ها ،واه واه خدا به داد زنش برسه

ولی من سوختم و ساختم دیگه

تازه یه ۲ ۳ ماهه به خودم اومدم بهتر شدم