امشب تو اشپزخونه داشتم قهوه درست میکردم یکی از هم خونه ای هام برگشت گفت که تا حالا ف• ا•ل قهوه گرفتی؟
این دختره کلا عجیبه تو خواب راه میره
به تخت مشت میزنه تو خواب
تو هپروته همش
من تا قبل امشب فکر میکردم چیزی مصرف میکنه حیقیقتش...
تا حالا هم اصلا باهاش هم کلام نشده بودم
خیلی کوتاه گفتم اعتقاد ندارم! تا دیگه چیزی نگه
ولی بی هوا برگشت گفت که آقات تاوانشو میده
اقا منو میگین؟ خیلیییی ترسیدم ولی اصلا به روم نیوردم