2777
2789

هر روز ها مرتب میاد با پسر۴ساله وحشتناک جیغ جیغوش 

طبقه بالاشونم پسرش نشسته اونم دوتا دختر داره کلا ۳بچه علاف حیاط و خیابونن با اون صداهاشون 😑 منم شوهرم همیشه نیست چرا من نمیرم یا چرا اونا دلشون نمیخاد هر روز ببینن من و بچه هامو من خودم یک نوع مزاحمت میدونم درسته ما ازدواج کردیم و بچه هامون شیرینن برای پدرمادرامون اما غیر از ما افراد مجرد هم هس ک نیاز ب راحتی و تنهای دارن بلاخره فصل امتحانات میاد ماه رمضون میاد اینا هیچی حالیشون نیست هر روز دختره خونه پدرشه شب میره کله سحر اینجاس مام با دهن روزه ن خواب داریم از دستشون ن ارامش 

فضول نیستما اما چون اولین بار دیدم همچین  چیزی رو اومدم گفتم

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

خواهر شوهرهای منم اینطورین صبح میان شبم با یه قابلمه واسه شام بر می‌گردن 🤕

این قدر نگوییم باید به عقاید هم احترام بگذاریم    آنچه قابل احترام است حقایق است نه عقاید...!!   هیچ عقیده ای محترم ومقدس نیست    زیرا می‌تواند ریشه در جهل وخرافه ودروغ داشته باشد...میتواند گفتمانی از داعش یا شری سازمان یافته باشد...احترام به بسیاری از عقاید می‌تواند توهین آشکار به شعور خودمان باشد...!

کاش دختر من مثل شما فکر نکنه 

هر روز بیاد پیش من

ترا از دور می بوسم به چشمی تر خداحافظ مرا باور نکردی می روم دیگر خداحافظ مرا لایق ندیدی تا بپرسی حال و روزم را برو با دیگران ای بی وفا دلبر خداحافظ

یهشون تذکر بدع

کار از تذکر گذشته من بچه هامو کوچه ول نمیکنم خودم مرتب بازی میکنم باهاشون و میبرم پارک اما اینا هر رووووز خونه پدرشه پسرشو با دوتا دختر داداشش میفرستن خونه من منم باز نمیکنم 

مثل خواهر شوهر من مادر شوهرم مشهده اینا سه تا خواهر جمع شدن اونجا برا خودشون افطاری درست کردن 13نفرن صاحب خونه خودش نیست اینا اونجان وقتایی هم که مادر شوهرم هست صبحانه اونجا ناهار خیلی وقتا شامم هستن بگیمم میگه من نه کی من اونجا بودم

مثل خواهر شوهر من 

اما من برا رفتن خونه پدر هزار دلیل میارم تا بزاره برم 

صبح ساعت هشت میره 


شی ساعت یازده میاد نمیگه این بچه پوسید تد خونه 

خواهرش 

هر وعده میاد خونه  پدرش 

جدیدا هم که من بچه دار شدم مثلا بعد شام می ریم یه سر بزنیم 

مادرش زنگ می زنه اونم ساعت ده شب  پامیسه با پسرش میاد 

روم نمیشه بگم ما اومدیم یه سر.  حالمون عوض بشه 

نه که اینا بیان 

بچم. کلافه کنه 

http://mob.ninisite.com/discussion/thread.asp?threadID=1532549

دخترعمه های منم اینجوری بودن. هرکدوم با دو تا بچه یسره خونه مادرشون. همینکاراشون باعث شد خواهر برادر کوچیکترشون که درسشون خیلی خوب بود نتونستن واسه کنکور خوب بخونن  و یطورایی سرنوشتشون کاملا عوض شد. الان اونا چشم دیدن خواهراشون رو ندارن. 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز